باز شوق چاره جویی کرده ام باز میل قصه گویی کرده ام
امروز سالگرد پرواز پیر فرزانه شعر جنگ و جهاد و شیعه است، مردی که با تمام مشکلاتش از ته دل شعر می گفت. یادم است همیشه با چشمان بسته شعرهایش را می خواند گویی از عالم ملکوت بوسیله فرشتگان اشعاری را در وصف مولای متقیان علی (ع) می خواند که زمینی نیستند آری او زمینی نبود و باید می رفت و از این زندان تنگ نجات می یافت.
لابد می پرسید این افسوس برای چیست؟
جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید
غنائم ما حاج محمدرضا آغاسی و ابوالفضل سپهر و امثال اینها بودند.
یادم است یکی از آخرین مسافرت های حاجی به برازجان بود ما به همراه حاجی به سالن آموزش و پرورش رفتیم و ایشان بالای سن رفتند و با همان حال و هوای همیشگی شروع کردند به قرائت اشعار عارفانه خودشان و همه را مجذوب خود کرده بود. در همین هنگام یکی از آقایان مسئولین محترم کنار من ایستاده بود و به تمسخر می گفت شما هم مثل اینکه شاعر قحطی است که همیشه این را می آورید و از این حرفها، که از آن پس من با این عالیجناب بهم زدم و دیگر به جز سلام و علیک سلام با او حرفی نزدم. تا دیروز که رفتم روزنامه فروشی آقای اسلامیان که کیهان بخرم دیدم این آقا که دیگر در زمره مسئولین دولت عدالتخواه نیست دارد می گوید: یادش بخیر یه همچین روزهایی بود که آغاسی رو برای مراسم دعوت کرده بودیم واقعا آدم خوبی بود یادش بخیر. همین که نگاهش به من افتاد زبانش بند آمد و من هم گفتم خدا رحمتش کنه و از ناراحتی روزنامه هم نگرفتم و حرکت کردم.
با غلامرضا پسر شادروان آغاسی صحبت می کردیم اخلاق و رفتارش مثل پدر بود اما هیچکس دیگر مرد شعر شیعه نمی شود ولی غلامرضا هم آینده درخشانی دارد و برایش آرزوی موفقیت می کنم.
برای شادی روح شاعر بسیجی حاج محمد رضا آغاسی فاتحه بخوانیم.
موضوع مطلب :